: منوي اصلي :
: درباره خودم :
: پيوندهاي روزانه :
: لوگوي وبلاگ :
: لينك دوستان من :
: فهرست موضوعي يادداشت ها :
: آرشيو يادداشت ها :
: موسيقي وبلاگ :
: جستجو در وبلاگ :
آنچه که شرایط سیاسی ایران در سالهای اخیر و بویژه پس از تشکیل مجلس هفتم و دولت احمدی نژاد نشان می دهد بیانگر آن است که حاکمیت در ایران امکان بازگشت جریان اصلاح طلبی به حاکمیت از طریق صندوق های رای را به هر نحو ممکن مسدود کرده است . به نظر میرسد تحلیل هایی که در ماه های اخیر با توجه به فشارهای اقتصادی و بین المللی به کشور این ایده را مطرح میکرد که حاکمیت در این شرایط تحت فشار امکان بازگشت جریان اصلاح طلبی به قدرت را از طریق رای مستقیم مردم میسر می سازد به شکست انجامیده است.
معتقدم حاکمیت در ایران با توجه به هزینه های زیادی که جریان اصلاحات بویژه مجلس ششم برایش داشته است از مدل حاکمیت دو قطبی به مدل حاکمیت تک قطبی تغییر فاز داده و در سالهای اخیر با توجه به افرایش بی اندازه درآمد های نفتی، این مدل را به جد دنبال می کند. اما آنچه که افسوس من را صد چندان می کند آن است که جریان اصلاح طلبی در این تحولات دقیقا همان نقشی را در حال بازی کردن است که جریان اقتدار گرا برایش طراحی کرده است .
این تحلیل که حاکمیت به دنبال حذف کامل جریان اصلاح طلبی است را اساسا اشتباه می دانم. حاکمیت به دنبال یک اقلیت ضعیف و ناتوان است که در بازی دموکراسی نقش صدای مخالف را بازی کند . صدای مخالفی که حدود خود را بداند و تنها در روشها منتقد حاکمیت بوده و اهل معامله و بده بستانهای پشت پرده ای باشد. آنچه جای تاسف است همانطور که پیش تر گفته شده این است که اصلاح طلبان خواسته یا ناخواسته دقیقا چنین کارکردی را برای خود تعریف کرده اند . اگر به برنامه هی تلویزیونی و تبلیغات گسترده رسانه های حکومتی در هفته های اخیر دقت کرده باشید بیانگر آن است که تلاش می شود که نشان داده شود همه و همه ی گروه ها در انتخابات شرکت می کنند و این تبلیغ و خواسته دقیقا در حال وقوع است .
مدل حکومتی تک قطبی با رقابتهای زرگری بین گروه های سیاسی درونی جریان اقتدارگرا با اقلیتی اصلاح طلب در خارج از قدرت می تواند هدف دیگری نیز داشته باشد و آن از بین بردن و نابودن کردن پایگاه اجتماعی و مردمی باقی مانده جریان اصلاحات است . متاسفانه اصلاح طلبان در این سالها رفتاری را در پیش گرفته اند که اگر روزی انتخابات آزادی هم در ایران برگزار شود ، جریان اصلاح طلبی به دلیل همه ی این کوتاهی ها و همراهی ها با حاکمیت ، بازنده آن باقی خواهند ماند .
حقیقا روشن نیست دلیل شرکت در انتخاباتی با تایید صلاحیت های مهندسی چیست . جریان حاکم با مهندسی دقیق و رد صلاحیت های هدفمند تکلیف حدود 220 کرسی انتخابات را مشخص کرده و نماینده ی این حوزه ها عملا مشخص است . همه ی توان رقابت جریان اصلاح طلبی برای رقابت برای 70 کرسی است که در صورت سلامت انتخابات و فرضهای محال دیگر در بهترین حالت سی و اندی نماینده در مجلس آینده خواهد داشت. آن هم نمایندگانی که نیروهای دست چندمی هستند که امکان هیچ حرف و اعتراضی برای آنان در مجلس وجود نخواهند داشت.
واقعا مشخص نیست که اصلاح طلبان کی از این خواب خرگوشی بیدار می شوند؟ کی خواهند فهمید که سالهاست از قطار حکومت پیاده شان کرده اند؟ مصلحت اندیشی تا چه اندازه ؟ حقیقا شرکت در انتخابات و مشروعیت دادن به رقابتی که در آن رقابت در بهترین حالت تنها سی و اندی نماینده از نیروهایی که اصلاح طلبی شان به مویی بند است نصیب جریان اصلاحات می شود با چه تحلیلی بوده است؟ آیا آنها خود را همچنان در بدنهی حکومتی میبینند که خود آن حکومت آنان را از ساختار قدرت بیرون کرده است؟ آیا تنها اکتفا به "حضور معترضانه" کارکرد اعتراضی این جریان است؟ معتقد هستم که پارادکس موجود در " حضور معترضانه " برگرفته از پارادوکس ذهنی اصلاح طلبان است، و در واقع وقتی میپذیرند در انتخابات حضور داشته باشند یعنی به آن مشروعیت میدهیم و وقتی وارد این بازی می شویم یعنی به هر شکلی سلامت این رقابت ناعادلانه را قبول دارند .
متاسفانه باید پذیرفت که تیر خلاص را اصلاح طلبان چهار سال قبل و آن هنگام که دولت اصلاحات انتخابات فرمایشی مجلس هفتم را برگزارکرد به اصلاحات شلیک کردند . باید پذیرفت که حقیقت تلخی در تاریخ سیاسی کشور در حال وقوع است و جریانات سیاسی اصلاح طلبی که در طی این سالها سعی داشتند با استفاده از روشهای دمکراتیک و مبتنی بر رای مردم برای ورود به نهاد های قدرت تلاش کنند به پایان عمر خود نزدیک شده و تا زمانی که جریان رفرمیستی ایران درایت سیاسی را نه در متن جامعه بلکه در پشت درهای بسته بدست می آورند نبایستی چندان امیدی به اصلاحات در این کشور داشت.
نوشته شده توسط : علی